سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هو الحق

 

 
    حکیمانه حکایت نیایش

سایر وب  نامه ها

 

به بازماندگان دیگران نیکى کنید تا بر بازماندگان شما رحمت آرند . [نهج البلاغه]

تجلی نور در حراچهارشنبه 87 مرداد 9 - ساعت 12:31 عصرنویسنده: یا حق

تجلی نور خداوند که حاصل سالها تفکر در خویش و جهان پیرامون پیامبران بود بر خود پیامبران هم مجهول بود (چرا که تفکرو اندیشه روندی است ذهنی که خود ما هم در هنگام انجام دادن از آن بی خبریم و با گوشه گیری و غم و حزن و صفات دیگر تداعی میشودو غالبا حتی آنرا نشان بیماری میدانند. نظم جاری بر جهان بر این مدار قرار دارد که انسان با تفکر بیگانه بماند، آن نفخه الهی و آن عصاره و جوهره تمام تکامل کائنات) . ظهور یکباره آن نور حقیقت، روح کائنات، جان جهان، نورالسماوات والارض ویا خدا بر آنها و عدم تاب و تحمل مکتوم نگاهداشتن آن دیدار بزرگ موجب میشد تا پیامبران خود را از جانب خدا برگزیده و موظف بدانند تا نذیر و بشیر مردمان باشند، ازاین گریزی نبود، جسم انسانی پیامبرتلاطم آن روح بزرگ را تاب نداشت.

علیرغم زجر پیامبران در اثبات آنچه را که دیده بودند به مردم، با نکذیب ها و زخم زبان ها و تصلیب و تمسخر آنان باز انکار نشد و هریک بی هیچ مطمعی این دنیوی از آن مفهوم گفتند پس بر دیدار آنها با آن نور تردیدی نیست. از آن پس انسانی متفکرو بینای حقیقتی ورای حقایق زمان در میان آدمیان است که جسمی انسانی دارد و با حقیقت غیب اشناست.

الهام شاعرانه و اشراق عارفانه نیز حاصل تفکر است اما میان تجربیا ت و موضوع تفکر شاعران و پیامبران هزارحادثه فاصله است. پیامبر با جان جهان دیدار کرده است آن بزرگترین حقایق و همین دلیل جذبه و نیرو در کلام اوست. اشراق عارفانه به ویژه در مولانا به طبیعت وحی نزدیکتر است گوئی برمولانا نیزاز آن خورشید پرتوئی تابیده بود، چشمان مولانا نیز کل نگر ووحدت بین بود.

پیامبر در دیدار با نور جمال خدا به یکباره با مفهوم نورالسماوات و الارض و حی الذی لایموت آشنا میشود و به مطلق بودن خدا در زمان و مکان و دانائی پی میبرد و جسمش لبریز از روح القدس یا روح الامین میگردد. وحی ناشی از استقرار روح خدا در جسم انسانی است، همچون کوزه ای از آب دریا هر چند اندک است اما صفات آب دریا دارد. پیامبرهمچون چشمان خدا مینگرد و کلام خدا از زبان او جاری میشود.


 

به بازماندگان دیگران نیکى کنید تا بر بازماندگان شما رحمت آرند . [نهج البلاغه]

الهی نامه 1چهارشنبه 87 مرداد 9 - ساعت 12:14 عصرنویسنده: یا حق

یک حرف . . .

            در بحر افتاده ام چو ماهی.........تا یار مرا به شست گیرد

            در پاش افتاده ام به زاری..........آیا بود آن که دست گیرد؟

الهی!

ما که به توزنده ایم هرگزکی میریم؟..ما که به تو شادانیم هرگزکی اندوهگین شویم؟

ما که به توعزیزیم هرگز چون ذلیل شویم..تو آن مایی وما آن تو.سزاوارربوبیتی  

و همه بر خوان تو..دست این همه گدا بردامان تو..کی بسر آید این وعده دیدار؟

                      به حقک و حرمتک یا عزیز و یا غفار

الهی!         

   بنده جرم کرد...خسته دل و آلوده دامن شد...

             منادی کَرَم تو آواز داد که نصیب معیوبان با من شد...

                           رحمت سبقت گرفت و فضل و کرمت ضامن شد...

الهی!

                    از من اشکی و آهی...و از تو نگاهی

     ای عاشق دل سوخته اندوه مدار......روزی به مراد عاشقان گردد کار


 

به بازماندگان دیگران نیکى کنید تا بر بازماندگان شما رحمت آرند . [نهج البلاغه]

شب هاچهارشنبه 87 مرداد 9 - ساعت 2:39 صبحنویسنده: یا حق

نام و یاد خدا آرامبخش قلب هاست...

شب ها را دوست دارم...
شب مهتابی با تمام تاریکی اش ، روشن است و ماه پیراهن سپیدش را به رخ شب می کشد...
شب بارانی با تمام سیاهیش خیس و با طراوت است و انسان را شاداب می کند...
شب ابری با تمام گرفتگی اش سرشار از یک انتظار زیباست برای باریدن...
شب ها را دوست دارم...


 

به بازماندگان دیگران نیکى کنید تا بر بازماندگان شما رحمت آرند . [نهج البلاغه]

نزدیک ترین نقطه به خداچهارشنبه 87 مرداد 9 - ساعت 2:20 صبحنویسنده: یا حق

نزدیک ترین نقطه به خدا هیچ جای دوری نیست.نزدیک ترین نقطه به خدا نزدیک ترین لحظه به اوست،وقتی حضورش را درست توی قلبت حس  میکنی، آنقدر نزدیک که نفست از شوق والتهاب بند می آید. ی. نزدیک ترین لحظه به خدا می تواند در دل تاریک ترین شب عمر تو رخ دهد،یا در اوج بزرگ ترین شادی دلخواسته ات.آنقدر هیجان انگیزکه با هیجان هیچ تجربه ای قابل مقایسه نیست.تجربه ای که باید طعمش را چشید. اغلب درست همان لحظه که گمان می کنی در برهوت تنها ماندی، درست همان جا که دلت سخت می خواهد او با تو حرف بزند،همان لحظه که آرزو داری دستان پر مهرش را بر سرت بکشد، همان لحظه نورانی که ازشوق این معجزه دلت می خواهد تاآخردنیا از ته دل وبا کل وجودت اشک شوق شوی وتا آخرین ذره وجود ببار.جایی که دلت برای او تنگ است. زیبا ترین لحظه ی عمر و هیجان انگیز ترین دم حیات همان لحظه باشکوهی است که با چشم خودت خدا را می بینی.درست همان لحظه که می بینی او با همه عظمت بیکرانش در قلب کوچک تو جا شده است.همان لحظه که گام گذاشتن او را در دلت حس، و نورانی و متعالی شدن حست را درک می کنی.آن لحظه که می بینی آنقدر این قلب حقیر ارزشمند شده است که خدا با همه عظمت بیکرانش آن را لایق شمرده و بر گزیده.و تو هنوز متعجب و مبهوتی که این افتخار و سعادت آسمانی چگونه و ازچه رو از آن تو شده است


 

به بازماندگان دیگران نیکى کنید تا بر بازماندگان شما رحمت آرند . [نهج البلاغه]

شب عاشقانسه شنبه 87 مرداد 8 - ساعت 12:15 صبحنویسنده: یا حق

 

به بازماندگان دیگران نیکى کنید تا بر بازماندگان شما رحمت آرند . [نهج البلاغه]

باب الحوائجدوشنبه 87 مرداد 7 - ساعت 10:29 صبحنویسنده: یا حق

‏‏

می خوانمت یا باب الحوائج!

مولا جان ای اسطوره شکیبایی!

 ما را به التجای تو نیازی است که درطول زندگی بدان محتاجیم و
 خداوند دعای تو را بهانه اجابت بی واسطه کرده است.
ای باب رحمت و اجابت!
چگونه می شود درعین درماندگی از یاد توغافل شد؟
اینک، این غروب غمبار شهادت توست که آسمان "کاظمین" را فراگرفته

است؛ غروبی که یادآور روزهای تاریک زندان است؛ روزهای

تلخ تازیانه و خشم، روزهای سرشار از خلوت غریبانه مناجات هایت.

مولا جان، چگونه می توانم عبادت هایت را بسرایم؛

  ولی برای زخم های غریبانه ات سکوت کنم؟

می گویم: یا باب الحوائج و در قنوتم یک آسمان گل التجا می کند. 

کیستی ای روح نیایش، نیاز حاجتمندان، سبب ساز رحمت واسعه الهی؟!

 کیستی تو که می شود با التجای به تو، تمام نابسامانی ها را سامان

  بخشید، تمام دردها را درمان کرد و تمام غصه ها را از دل زدود؟ 

کیستی تو ای روح نماز که حتی دشمنت به خاکساری نیایشت

غبطه می خورد؟

حضور آسمانی تو را چه کسی می تواند انکار کند؛ حتی در زندان، حتی

 در تنگنای "تمام سیاه چال ها"؟!

بریده باد دستی که زنجیر را به ملازمت پاهایت برگزید!

آخر چگونه می شود مفهوم ناب آزادی و آزادگی را به بند کشید؟

مولا، شگفتا از صبر تو؛ صبر مقابل سیه کارترین ستمگران روزگار،

 صبر مقابل تمام ناروایی های زندان و زندانیان!

بریده باد دستی که تازیانه بر پیکر کبریایی ات نواخت! 

بریده باد دستی که با زهرخنده نگاهش، سم هستی سوز حسادت را به 

جام تو ریخت! 

چگونه می توانم به شکیبایی بی نظیر بیاندیشم؛

 ولی به شکنجه دژخیمان توجه نکنم؟ 

چه نامرد مردمانی بودند، آنان که شمع وجودت را خاموش می خواستند! 

چه وارونه اندیشانی که وجود آسمانی ات، تاب تماشا از آنان گرفته بود.

مولا، ای خورشید فرونشسته در محاق زندان ها!

امروز دل ما تنها به اندوه نشسته است

که شمع جان به یاد روزهای بی چراغت،

  سوزان و اشک غم به یاد ناله هایت فروزان است.

سلام بر تو در همه حال!

سلام بر تو در همه روز!

سلام بر تو و شکیبایی ات در زندان های تاریک هارون!

ما و دریای کرمت یا باب الحوائج!


 

به بازماندگان دیگران نیکى کنید تا بر بازماندگان شما رحمت آرند . [نهج البلاغه]

مرا دریابیکشنبه 87 مرداد 6 - ساعت 6:52 عصرنویسنده: یا حق

غریب و گنگ و بی فریاد ، اجاقی سرد و خاموشم
نفس هام سرد و یخ بسته ، زمستون تو آغوشم
یه روز تو سینه ی سردم ، هزاران شعله بر پا بود
تنم فانوس شب سوز شبای سرد یلدا بود


خدایا ! من چرا نمیتونم تو رو درک کنم ؟
خدایا میدونی چیه ؟ خیلی وقته دلم گرفته ولی هر وقت چشام بیادت بارونی میشه هیچکس نیست به حرف من گوش کنه ، آخه میدونی من واسه هیچکس مهم نیستم
خدایا چرا آدمای روی زمین روحشون مثل مجسمه های سنگی سفت و سخت شده ؟
خدایا به این بنده هات بگو که هنوز عشقو از روی زمین پاک نکردی ، چرا وقتی دلم پر از غصه شده باید یه گوشه تنها بشینم ؟ یعنی هیچکس نیست ؟
هر وقت که باهات حرف میزنم آروم میشم ، تو دلم میگم ، بنده هات رو بیخیال ، خودتو عشقه !
آره فقط تو ، خدایا چرا بهت نمیرسم ؟ خدایا من که نمیدونم تو کجایی ، از کدوم راه بیام ؟
یه میانبر نیست ؟
ای خدا ! میدونی چقدر حرف نگفته تو دلم مونده ؟
چی بگم آخه


من دیگه روحم سرد و یخ بسته شده !
نمیدونم کجا گیر کردم ، باید بیام بیرون ، دستمو میگیری ؟
هرچی اشک میریزم فایده نداره ، آره بی فایدس ، باید یه کار دیگه کرد
خدایا منو چقدر میخوای رو زمین بذاری ؟
خیلی میترسم شاید تا اون موقع آدم نشم !
یعنی منو میندازی تو جهنم ؟
خدایا خیلی کم به حرفات گوش کردم یا اصلا بهتر بگم گوش نکردم
ولی تو هر چی گفتم گوش کردی ، حسابی جلوی روت خجالت زده ام
آره ، من بنده ی بدی هستم
من............
من یه .............
دیگه دیوونه شدم ، میخوام بیام پیشت
خدایا زود باش
زود باش
منو دریاب..............


 

به بازماندگان دیگران نیکى کنید تا بر بازماندگان شما رحمت آرند . [نهج البلاغه]

سکوت مرگبارمیکشنبه 87 مرداد 6 - ساعت 6:51 عصرنویسنده: یا حق

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم

چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم

که از خاک گلویم سوتکی سازد،

گلویم سوتکی باشد،

به دست کودک گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی

دم گرم خودش را بر گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند در من ، سکوت مرگبارم را .

 

 


 

به بازماندگان دیگران نیکى کنید تا بر بازماندگان شما رحمت آرند . [نهج البلاغه]

کودک و پروانهیکشنبه 87 مرداد 6 - ساعت 6:45 عصرنویسنده: یا حق

کودک نجوا کرد: - خدایا با من حرف بزن.

مرغ دریایی آواز خواند.کودک نشنید ، سپس فریاد زد: - خدایا با من حرف بزن.

رعد در آسمان پیچید.اما کودک گوش نداد.کودک نگاهی به اطرافش انداخت و گفت:- خدایا بذار ببینمت.

ستاره ای درخشید ، ولی کودک توجه نکرد.

کودک فریاد زد: خدایا یه معجزه به من نشون بده.

یک زندگی متولد شد ، اما کودک نفهمید.

کودک با نا امیدی گریست. - خدایا با من در ارتباط باش.بذار بدونم اینجایی!

بنابراین خدا پایین آمد و کودک را لمس کرد، ولی کودک پروانه را کنار زد و رفت.


 

به بازماندگان دیگران نیکى کنید تا بر بازماندگان شما رحمت آرند . [نهج البلاغه]

خردمشنبه 87 مرداد 5 - ساعت 6:0 صبحنویسنده: یا حق

خداوند

خرد مرا از بهترین گفتار و کردار بیاگاهان

تا در پرتو این آموزش

با اندیشه ای روشن و قلبی پاک 

ستایشت را  

بجای آورم .


<      1   2   3   4   5   >>   >

چهارشنبه 103 اردیبهشت 19

برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.

d خانه c

 RSS 
 Atom 

d شناسنامه c

d ایمیل c

کل بازدیدها:33754
بازدید امروز:4
بازدید دیروز:1


درباره خودم

هو الحق
یا حق
خدایا دردمندم...روحم از شدت درد می سوزد، قلبم می جوشد،احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می زند... خسته شده ام، پیر شده ام، دلشکسته ام، نا امیدم، دیگر آرزویی ندارم... احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع می کنم، فقط می خواهم با خدای خودم تنها باشم... خدایا دلم برایت تنگ است... من دیگر کاری برای انجام دادن ندارم، گلها را آب داده ام ، چمدانم را هم بسته ام...


لوگوی وبلاگ


وضعیت من در یاهو

آوای آشنا



چهارشنبه 103 اردیبهشت 19
برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.

d خانه c

 RSS 
 Atom 

d شناسنامه c

d ایمیل c

کل بازدیدها:33754
بازدید امروز:4
بازدید دیروز:1


درباره خودم

هو الحق
یا حق
خدایا دردمندم...روحم از شدت درد می سوزد، قلبم می جوشد،احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می زند... خسته شده ام، پیر شده ام، دلشکسته ام، نا امیدم، دیگر آرزویی ندارم... احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع می کنم، فقط می خواهم با خدای خودم تنها باشم... خدایا دلم برایت تنگ است... من دیگر کاری برای انجام دادن ندارم، گلها را آب داده ام ، چمدانم را هم بسته ام...


لوگوی وبلاگ


وضعیت من در یاهو

آوای آشنا