سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هو الحق

 

 
    حکیمانه حکایت نیایش

سایر وب  نامه ها

 

همه آنچه را که می دانی بر زبان میاور که همین در نادانی تو بس باشد . [امام علی علیه السلام]

کتیبه ای گمنامیکشنبه 87 مرداد 20 - ساعت 5:0 صبحنویسنده: یا حق

در تالاب آفتاب بودم آنجا که نور می زد از روی آب ها....

صدای گنجشک بود و موج هایی که بر روی آب اینجا و آنجا از صدا هایی نامرئی ساخته می شد...

شاید ارواحی از زیر آب ها شاید هم از بالای آب ها با هم حرف می زدند...

شاید صدای آنها می بود....

ولی نه....

شاید جای قدم های روح سرگردان خودم بود...

آخر اصلا دوست نداشتم کسی در کنج خلوتم باشد....

دلم کمی تنهایی می خواهد...

از زیر آب هم نور می زد...

سرم را خم کردم و زیر آب رفتم...

صدای آب پرد ه های گوشم را محکم گرفته بود...

چه صدای محکمی!آرام بود ولی...

انگار قطره های آواز می خواندند و رقص کنان اینطرف و آنطرف می رفتند...

پرده های گوشم اصلا تکان نمی خورد ولی باز محو شدم در صدای بی نفسی....

سبک تر از این نمی شد...

بر روی آب شناور شدم...

آب می رفت و من هم...

و باز صخره ها بودند و تصویر خورشید در آب...

و باز آب می رفت و من...

وباز من می رفتم و تصویر خورشید...

 


پنج شنبه 103 اردیبهشت 20

برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.

d خانه c

 RSS 
 Atom 

d شناسنامه c

d ایمیل c

کل بازدیدها:33794
بازدید امروز:21
بازدید دیروز:23


درباره خودم

هو الحق
یا حق
خدایا دردمندم...روحم از شدت درد می سوزد، قلبم می جوشد،احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می زند... خسته شده ام، پیر شده ام، دلشکسته ام، نا امیدم، دیگر آرزویی ندارم... احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع می کنم، فقط می خواهم با خدای خودم تنها باشم... خدایا دلم برایت تنگ است... من دیگر کاری برای انجام دادن ندارم، گلها را آب داده ام ، چمدانم را هم بسته ام...


لوگوی وبلاگ


وضعیت من در یاهو

آوای آشنا



پنج شنبه 103 اردیبهشت 20
برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.

d خانه c

 RSS 
 Atom 

d شناسنامه c

d ایمیل c

کل بازدیدها:33794
بازدید امروز:21
بازدید دیروز:23


درباره خودم

هو الحق
یا حق
خدایا دردمندم...روحم از شدت درد می سوزد، قلبم می جوشد،احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می زند... خسته شده ام، پیر شده ام، دلشکسته ام، نا امیدم، دیگر آرزویی ندارم... احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع می کنم، فقط می خواهم با خدای خودم تنها باشم... خدایا دلم برایت تنگ است... من دیگر کاری برای انجام دادن ندارم، گلها را آب داده ام ، چمدانم را هم بسته ام...


لوگوی وبلاگ


وضعیت من در یاهو

آوای آشنا